یاس رمان





#پارت_87
انگار یک جورایی این رفتار من براش غیر قابل درک بود . یکم با مغازه دار صحبت کرد و بعدش مرد ، دستشکش های پلاستیکیش رو دستش کرد ، اون در فی بزرگ رو برداشت که بخار داغ ذرت مکزیکی ها قبل از خودشون به چشم اومدن . با ذوق رفتم .

ادامه مطلب

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران